انتشارات، آب دهان مرده و کمی بیزینس
برخلاف خیلی از اطرافیان فکر میکنم چندشغله بودن کاری نیست که از عهدهی هر آدمی بربیاید. مخصوصاً اگر یکی از آن مشاغل مربوط به حوزهی فرهنگ باشد؛ آن هم بخش ادبیات. حقیقتش این است که آنقدر آدم باهوش در زمینهی بیزینس نداریم. نه برای چندشغله بودن؛ برای آن اندازه حرفهای بودن تا یک بیزینس درآمدزا مثل ادبیات را کنار تجارتهای پردرآمد دیگر کنترل کنند و همچنان قادر به تفکیک قانونهای حاکم بر دنیای هر کدام هم باشند. شاید کمی مبهم مینویسم.
خرید و فروش ملک یا خرید و فروش قبر؛ آدمهایی را در نظر بگیرید که بیزینس اصلیشان یکی از اینها بوده. هیچ کدام این مشاغل هم شغلهای کممسئولیتی نیستند. اما فرض کنید که زمانی صاحبانشان –جهت دلسوزی– وارد حوزهی فرهنگ هم میشوند. یا حتی بگوییم برعکس بوده باشد؛ زمان کودتای بیست و هشت مرداد، شخصی شروع به کار چاپ کتاب کرده بوده و بعدها نسبت به آشفتگی بازارِِ ملک احساس مسئولیت کرده. قضیهی اینکه مرغ بوده یا تخممرغ چندان مهم نیست. مهم این است که این کارآفرین در نهایت به چند بیزینس خصوصیاش رسیده. برای چند دقیقه هم که شده از مواضع انتلکتوئلتان پایین بیایید و از بیان ایرادهای روشنفکری نسبت به توازی مشاغلِ نامربوط با حوزهی فرهنگ بگذرید. فروش قبر یا خانه منافاتی با چاپ کتاب ندارد منتها برای آدم باهوشی که به عنوان یک بیزینسمَن قدرت تفکیک این مشاغل را داشته باشد. چرا که از جایی به بعد همهی مشاغلِ جانبی از قانون شغلِ غالب پیروی میکنند. بگذارید آنقدر هم بدبین نباشیم که بگوییم ادبیات قربانی میشود. نه. بیزینسمَن اگر بخواهد قبر را مثل کتاب بفروشد دیگر اندک امیدی هم که برای آرامش پس از مرگ داریم نخواهیم داشت. اما چه میشود اگر یک درصد، فقط یک درصد فرض کنیم که ادبیات قربانی شود؟ فرض محال که محال نیست. تا حالا به کتابی که نوشتهاید نگاهی انداختهاید؟ همان صفحات اولِ کتابْ جایی است که با یک تاریخ، قدمت انتشارات را به شما یادآوری میکنند. کمی پایینترش نگاهی به لوگوی نشرتان بیندازید. روش سادهای است تشخیص آنکه کتاب شما به روش دیجیتال چاپ شده یا نه. چاپ دیجیتال یعنی چه؟ چه پیامدهایی دارد؟ میدانید؛ کمی زشت است در موردش حرف زدن.
ناشر درجه دو هستیم؟ در همان حد قدم برداریم؛ در حد و اندازهی خودمان. یا اینکه برای آن اندازه پریدن؛ جای کفشهای رسمیِ دو شماره بزرگتر، کفش ورزشی پا کنیم. اگر نتوانید به عنوان یک اهل بیزینس، مشاغل چندگانهتان را تفکیک کنید در نهایت کتابهایی با آب دهان مرده چاپ میکنید. کتابهایی که قبل از خواندن به قسمتهای نامساوی تقسیم میشوند. کتابهایی با ابتداییترین غلطها. اگر قدرت تفکیک نداشته باشید کتابفروشی شما جایی برای دورهمی، جهت سِرو کلهپاچه میشود. اینها اخطارهایی ملوسانه نیستند. جملههایی جهت تمسخر نیستند. اسمش را بگذارید گزارش. اتفاقاتی است که در همین تهران افتادهاند.
تشخیص جایگاه کار سختی است. و از آن مهمتر تفکیکاش. این را «ثابت»، «کشتیآرای»، «مقیمی»، «مظفریان» و… غولهای دیگر بلدند. برای همین هم دامن ادبیات را کثیف نمیکنند.