بهشتِ غایبِ گونگادین
مطلب زیر پیشتر در ماهنامهی «هنر و تجربه» منتشر شده است.
بنیامین میگوید: «خوانندهی رُمانْ تنها است.» و رُماننویسها میدانند که نویسندهی رُمانْ تنهاتر است. دوراس میگوید: «نوشتن دغدغهای است مصیبتبار.» و هزار جملهی دیگر میتوان یافت که بهدوشکشیدنِ بار کلمات، و زندگی لابهلای جملات و در مسیر قلم و کاغذ را به تصویر میکشند. در امتداد معمّای «علی میر دریکوندی» پیوسته پسزمینهای از این تصویر وجود دارد که تنها مختص وادی نویسندگی نیست. بلکه زندگی شخصی نویسنده، خود به عنوان سوژهی تأمل این تصویر است. به عبارتی، فیلم نشان میدهد که حیات عملی مؤلف، مانند حیات ذهنی او چهگونه به تألم و رنج آمیخته بود. فضایی که از زندگی «علی میر دریکوندی» به دست میآید به شدت ناتورالیسمی است. سرخوردگیها، فقر، تنهایی و غریببودنش ما را یاد داستانهای همین مکتب میاندازد. به قول ژنرال یورک که «میر دریکوندی» به تصویر کشیده، شاید بهتر است بگوییم: «ما در میان دنیاهای گوناگون سرگردانیم و کسی به دادمان نمیرسد.»
با این وجود اثر «نعمتپور» تنها به هویت حقوقی نویسنده میپردازد. یا میشود گفت آنقدر به راز کیستی نویسنده مشغول است که از کتاب و درنتیجه، بخش دیگری از ماهیت گونگادین ایرانی غافل شده. این درست که هدف مستند، شناسایی و حل معمّای نویسندهی گمنام، ولی پرآوازه است؛ اما دقت کنیم که زندگی «علی جان» پیوندی عمیق با اثرش دارد. حال آنکه در فیلم، صحبت پیرامون کتاب، در حد بازگویی نظر بزرگانی چون «آگاتا کریستی» یا «پیتر سلرز» جمعبندی میشود. و یا صرفاً اطلاعاتی است که در فضای مجازی میتوان به دست آورد.
بگذارید از این زاویه به ماجرا نگاه کنیم؛ کتاب «برای گونگادین بهشت نیست» به شدت با دورهی نویسندهاش گره خورده. تصور کنید ضمن نشاندادن گوشههای تاریک زندگی «علی جان»، بخشهایی از کتاب، که ارتباط مستقیمی با زندگی نویسنده دارد نیز به تصویر کشیده میشد. به خصوص که کارگردان با دردستداشتن ابزار مناسبی مانند پویانمایی، بهراحتی میتوانست به این بخش بپردازد. و بررسی مفصلتری در واکاوی شخصیت «علی جان» ارائه دهد.
به جای نشان دادن کارگردان، پشت لپتاپ یا میز کار، که دیگر تصاویر چندان نویی در آثار مستند پژوهشی محسوب نمیشوند؛ میشد قسمتهایی از فیلم را به داستانی اختصاص داد که بارها در خود فیلم، بر ارزشمندبودن آن تأکید شده. ماجرای گونگادین ایرانی، کشف تصویر واقعی و در نهایت محل دفن او به اندازه جذاب است. اما فراموش نکنیم که نویسنده با نوشتن کتابش انگار به یک پیشگویی غمناک دست زد. شاید هیچوقت نمیدانست آنچه بر کاغذ میآورد روزی جان میگیرد و ظاهر میشود. و آن پیشگویی تنها سرنوشت سیاسی نبود. آن بهشت، هیچوقت برای «دریکوندی» محقق نشد. در طبقات پایینتری از جهنم تنهایی تا پای مرگ رفت و «جان همینگ» با اثر او بهشتی ساخت که از وجود «علی جان» بیخبر بود. با در نظر گرفتن همین نکات میشود جای خالی گوشههای مختلف داستان را در کار «نعمتپور» احساس کرد. چون زمانی که کارگردان به عنوان محقق، سراغ چند مؤلف غیر ایرانی میرود نیز، آنچه ما در پس ارتباط اسکایپ میبینیم تنها جملاتی ستایشآمیز، از جنس جملات «کریستی» و «سلرز» است. شنیدن این جملات بار عاطفی لحظهای به اثر تزریق میکند اما دری جدید برای آن امر غایبی که به آن اشاره کردیم باز نخواهد کرد. در حقیقت ما همان چیزهایی را میشنویم که انتظارش را داشتیم. این که اثر شاهکار است. زوایای زیادی از زندگی دوران نویسنده به ما میدهد. و خیلیها را با فرهنگی ناآشنا از طایفهای در ایران روبرو میکند. از دید همگی –متوفق القول– اینکه فردی بیسواد و روستایی بتواند چنین اثری بنویسد تحسین برانگیز است. مخاطبی که کار را نخوانده باشد هیچ تصوری از کتاب ندارد و گفتن اینها در حد کلیاتی تشویقی به نظرش میآیند. از نظر مخاطبی که «برای گونگادین بهشت نیست» را خوانده حتی میشود این جای خالی بیشتر احساس میشود. قسمتهایی که مخلوق عجیب ژنرال یورک را به ادارهی مقدس و فرماندههان مقدس ارجاع میدهد. فرماندههای باد و ابر و برف و… تکههایی از این دست از متن رمان چنانچه بین بعضی صحنهها با نظر منتقدین وجود داشت میتوانست بسیار بهتر ما را به روحیه و شخصیت «علی میر دریکوندی» آشنا کند. صحنهای در رمان است که فرماندهی مقدس تقدیر در مقابل افراد ایستاده. آمدن این صحنه چه اندازه میتوانست تأثیر شگرفی داشته باشد. آن هم زمانی که ما تقدیر تلخ و تیرهی «علی جان» را میشنویم.
هر چند این نکته چیزی از ارزش اثر، بابت پرداخت به موضوع کم نمیکند اما درنظر گرفتن آن میتوانست ما را با اثری غنیتر روبرو سازد.