برچسب های پست ‘آیدا کیخایی’
مرد بالشی، کلاس درسی برای آماتورهای تئاتر
«مرد بالشی» قبل هرچیز دوباره میتواند آدم را به این فکر بیندازد که «مارتین مکدونا» یک نویسندهی معمولی نیست و «یعقوبی» و «کیخایی» در هر کار قرار است طنابِ کارنامهشان را با گرهای، محکمتر کنند. «مرد بالشی» با آن همه داستان ریز و درشت جنایی، گام زدن در کابوسهای آدمیست که کودکیاش را به عنوان بهای آنها داده. اما کابوسها و بهای کودکیِ او با آنکه شاهدش هستیم به وحشتناکی کابوس ندیدهی آدمهایی که قضاوتش میکنند نیست. کودکی در «مرد بالشی» پیشپرداخت رنجهای بزرگسالیست و برای همین فقط مرد بالشی میتواند جلوی پرداخت آن را بگیرد. بیاغراق آخرین تئاتر خوشساختی که دیدم «بُرهان» محمد یعقوبی بود و در این فاصله، تئاترهای سالنهای مولوی و بعضی نمایشهای تئاترشهر فقط نشان میداد که در جاهایی از تهران برق دارد بیخودی مصرف میشود. تئاترهایی که به نیمساعت نرسیده یک سوم سالن خالی میشد و وقتی بعدِ نیمساعت از روی صندلیتان بلند میشدید به راه افتادن صنعت جدیدی فکر میکردید با نام «تئاترسازی». اما در مورد «مرد بالشی» باید گفت؛ از همان لحظههای اول، آنطور که «پیام دهکردی» راکت را دست گرفته؛ تکلیفتان را با بازی بازیگران روشن میکند و با خیال راحت تکیه میدهید به صندلی.