برچسب های پست ‘داستان کوتاه’
داستان کوتاه؛ فیلمنامهای برای فیلم کوتاه
دورهی جدید جلسات «داستان کوتاه– فیلم کوتاه» را در مؤسسهی بهاران برگزار میکنیم:
به امید دیدن تکتک شما.
یک دنیا ممنون از مهمانهایی که دعوت ما را قبول کردند:
محمود حسینیزاد– مجید برزگر– یوریک کریممسیحی– مجید اسلامی– ابراهیم ایرجزاد– پیمان اسماعیلی– پیروز کلانتری.
شرح جلسات:
پزشک دهکده (فرانتس کافکا)- پزشک دهکده (کوجی یامامورا، ۲۰۰۷، ژاپن).
مردی از جنوب (رولد دال)- شرط (اریک سوآن، ۲۰۰۵، امریکا).
آوازی غمناک برای یک شب بیمهتاب (بهرام صادقی)- تصنیف قدیمی و غمناک عصر بارانی آسمار (مجید برزگر، ۱۹۹۹، ایران).
قلب افشاگر (ادگار آلن پو)- قلب افشاگر (آلفونسو سوآرز، ۲۰۰۳، اسپانیا).
دماغ (نیکلای گوگول)- دماغ (الکساندر الکسیف و کلر پارکر، ۱۹۶۳، فرانسه).
پ.ن: فیلمها در ابتدای هر جلسه پخش خواهند شد.
شرح دوره: ادبیات و سینما بر بنیاد عنصر مشترکِ “داستان” است که به منصهی ظهور میرسند. با وجود سویهی متفاوتی که به لحاظ مدیوم بر این دو جهان حکمفرما است؛ شیوه و چگونگی ارائهی داستان، بر مبنای عوامل بیشمار، منجر به تولید بینهایت اثر شده. اما جز این نیست که در نقطهی صفرِ رویارویی با هر اثرِ برخاسته از ادبیات یا سینما، بر اساس عنصر داستان است که دست به محک میزنیم. و گاه چنانچه اثری در وادی مشترکِ اقتباس مطرح شده باشد به مقایسه میپردازیم. آنچه در جلسات درسگفتار کنونی به آن خواهیم پرداخت داستان به مثابهی پیکری است که گاه اعضایش در دو جهان متفاوت، دو نقش و دو کارکرد همسان یا ناهمسان اختیار میکنند. و متعاقب، طی بررسی شش داستان کوتاه و فیلم کوتاه –که بر اساس داستانها ساخته شدهاند– به خوانشی از خلال کارکردها خواهیم رسید.
تلفن تماس جهت ثبتنام و اطلاعات بیشتر: ۸۸۹۴۴۹۰۶
مرگ و جغرافیا
«یک بار در زندگی» نوشتهی «جومپا لاهیری» تنها یک داستان عاطفی به نظر نمیرسد. چرا که مضمون عاطفی، تنها زمینهای است برای رسیدن به مرزهای جغرافیایی، آن هم بین دو خانوادهی هندی. اینکه مرزها قدرت عجیبی دارند تا حتی زیر یک سقف، جبهه درست کنند اما نه به شیوهی معمول. خانوادهی دکتر «چوهدری» با آن همه سالْ در هند ماندن و فرار کردن از سختیهای مهاجرت، هنوز امریکایی هستند؛ بمبئی آنها را بیشتر از کمبریج امریکایی کرده. همسر دکتر -«پارول دی»- در حمام سِگرت میکشد و زن و شوهر هر شب یک بوتلِ جانیواکر را تمام میکنند. اما پدر و مادر «هِما» با وجود این همه سال زندگی در امریکا، هنوز هندی ماندهاند. زن و مرد مدام از این همه خرج اضافهی خانواده دکتر «چوهدری» تعجب میکنند. مادر «هِما» ساری میپوشد و پدرش مشروب نمیخورد. و اصلاً عادتهایشان در این همه سال تغییری کرده؟ دو خانواده، آینه معکوسیاند از تصور مرزها؛ در هاروارد هندی ماندن و در بمبئی امریکایی بودن. اما داستان فقط این نیست. سایهی مرگ روی تمام این مرزها میافتد و همهی برساختههای داستان را به سطح معنایی دیگری میبرد. سرطان سینهی «پارول دی» دیگر جایی برای حسادت خانوادهی «هِما» نمیگذارد. و راستش داستان «لاهیری» اینجا کمی ترسناک میشود. انگار مرگِ یکی، حسادت را در دیگری از بین میبرد. انگار مرگِ کسی، آزادکننده وتسکیندهندهی غبطههای دیگران است. و از آن ترسناکتر، اینکه مرگ، بعد از آمدنش، باعث بیهویت کردنِ اختلالِ مرزهای جغرافیایی است. لباسهای امریکایی و ساری هندی، غذای هندی و دِسِر انگلیسی، خانهی محقرِ خانوادهی «هِما» و خانهی مدرنی که «چوهدری»ها میخرند؛ همه یکباره زیر اعتراف پسربچهای به سرطانِ مادرش، شکل دیگری میگیرد. «یک بار در زندگی»، ممکن است به لحاظ انتخاب راوی و نحوهی روایت، چندان به دلتان ننشیند اما آنچه مهم است رساندن داستان به چنین نقطهای است. ترجمهی «عزیز حکیمی» هم لذت خواندن داستان را چند برابر میکند. خلاصه که خواندن «یک بار در زندگی» را از دست ندهید.
پ.ن: داستان کوتاه «یک بار در زندگی»- نوشتهی «جومپا لاهیری»- ترجمهی «عزیز حکیمی»- از مجموعهی «قضیهی غیب شدن فیل و دیگر داستانها»- نشر مجلهی ادبی نبشت.