برچسب های پست ‘ماهنامهی تجربه (شمارهی ۳۸)’
هنرهای سیاه
در حاشیهی سریال «شوهر سیاستمدار»
مطلب زیر را میتوانید در شمارهی ۳۸ ماهنامهی تجربه نیز بخوانید.
چرا زنهایی که در رأس قدرت اند همیشه تنها میمانند؟ این شاید سؤالی است که خبرنگار مجلهی تایمز سعی میکند از زوج سیاسیِ گاردنر– هوینز بپرسد؛ هرچند جواب واضحی نمیگیرد. اما داستانهایی با کاراکتر کاریزماتیک زن، همواره این سؤال را همراه خود دارند. و واقعاً هم این یک استریوتایپ نیست که در داستانها –به خصوص داستان سریالهای این چند سال اخیر– مدام تکرار میشود. ردپای آن را میتوان در زندگینامه زنهای بسیاری دید. خبرنگارِ تایمز از «فریا» و «ایدن» میپرسد همسر مردهایی که کرسی قدرت را به دست دارند، همیشه ذیلِ نام مرد، در همه جا دیده میشوند اما چرا عکس این اتفاق نمیافتد. شاید چون همانطور که خبرنگار میگوید مردها چنین چیزی را مطابق استقلال خودشان نمیبینند. همین است که زن جاهطلب، زنی از دور ستودنی هستند. زنی که مردها شاید بر سر به دست آوردن او میجنگند اما به محض به دست آوردنش از دو موضعْ احساس ضعف میکنند. اول اینکه قدرت زن و جاه طلبی او، به شدت آسیبزننده به نظر میرسد؛ به استقلال مرد، به خانوادهای که قرار است ساختنِ آن، غرور مرد را ارضاء کند. و دوم اینکه محبوبیتِ زن، یعنی همان حس ستودن او از جانب دیگران؛ هر چند از دور، مرد را در مرحلهی ناامنی قرار میدهد. مرد به شدت آسیبپذیر و شکننده میشود و در این مرحله، تعداد بسیار کمی هستند که چنین شرایطی را میپذیرند و البته که «ایدن هوینز» از آن دسته نیست. در ابتدا که از بالای نردبان قدرت پرتاب میشود فکر میکند همه چیز را پذیرفته. عصبانی است اما از دست مردان. آن هم مردانی بیرون از خانهی خودش. درست است که «بروس بابیش»، رفیق چندسالهاش، به او خیانت کرده اما زیر یک سقف با او نبوده. «هوینز» شکست خورده اما هنوز منطقی به نظر میرسد. چون هنوز «فریا» کنارش است. پس میتواند باور کند که بدتر از این را گذراندهاند و این را هم میگذرانند. میتواند آنقدر منطقی باشد که برای پدرش استدلال کند وقتی اکثر پُستهای سیاسی با خوشنامی تمام نمیشوند چرا او باید استثناء باشد. انتظار ندارد سیاست، غسل تعمیدی برای کسی باشد و اصلاً چهطور میتواند باشد وقتی همهی این راه و روشهای منطقی و همهی این استدلالها، خیلی سریع به هم میریزد آن هم درست از لحظهای که «فریا گاردنر» بعد از سالها، پستی سیاسی و مهم را به دست میآورد. «فریا» همهی چند سال اخیر از استقلال گذشته و غرامت آن را با کنار ایستادن و نفر اول بودن شوهرش داده. و حالا یک دفعه قرار است دیگر نفر دوم نباشد. آن هم موقعی که «ایدن» که تا هفتهی قبل وزیر تجارت و نوآوری بوده حالا یک مرد خانهدار است و دیگر بیشتر وقتش به کارهای خانه میگذرد. اما همیشه بالای میز فقط متعلق به یک نفر است. و آن یک نفر همهی این سالها «ایدن» بوده. همین است که درد دارد؛ بیشتر از خیانت «بابیش» و دیوانهبازی رسانهها. «فریا» دیگر آدم پشت سر او نیست. حالا چندین قدم جلوتر ایستاده و به خاطر باقی ماندن در این جایگاه، حتی در برنامهی تلویزیونی، حمایت خودش را از نخستوزیر، به ضرر شوهرش اعلام میکند. تَرَکِ سقف اتاق یعنی همین. قرار است یک چیزهایی روی زندگیشان فرو بریزد که نه با جاهطلبی «ایدن» جور درمیآید نه با هنر سیاه سیاست. حالا که پلههای زیادی از «فریا» عقب افتاده باید هرچه از جادوی این هنر سیاه میداند به کار بگیرد حتی اگر اطرافیان «فریا» زیر بار نروند که جاسوسی او را برای شوهرش بکنند. اینجا است که «فریا» میفهمد تنها است و اگر قرار باشد جلوتر از شوهرش بایستد آن زوج آرمانی، تنها دروغی برای رسانهها است و مادام به خاطر یک نفر مجبور است به همه بیاعتماد باشد. و این بار برای او هم، آن یک نفرْ غریبه، رسانه یا سیاستمدارِ دیگری نیست. مردی است که دارد زیرِ ترکِ سقف اتاق با او زندگی میکند و جایی که احساس کند تحقیر شده؛ حقیرترین روش مثل تلافی را به بدویترین و حیوانیترین شکل ممکن اجرا میکند. فصل اول مینیسریال «همسر سیاستمدار» با پیروزی سیاسی زوجِ گاردنر– هوینز تمام میشود اما با وجود لبخند این زوج موفق سیاسی؛ داستان به ما میگوید که هر دو آنها، ایندفعه در مرحلهی خطرناکتری نسبت به بار قبل ایستادهاند. درست است که «ایدن» توانسته از پلههایی که سقوط کرده بود بالا بیاید، رفیقش را زمین بزند، از نخستوزیر انتقام بگیرد و او را مجبور به کنارهگیری کند و بالاخره برگردد به جایگاهِ وزارت؛ اما حالا وزیر کابینهی نخستوزیر جدید است یعنی «فریا گاردنر». و «هوینز» که یک بار نخستوزیر را زمین زده از کجا معلوم که دوباره این کار را نکند. اما کسی چه میداند شاید نخستوزیر جدید، راهحلهای جدیدتری برای کنار گذاشتن وزیر غیرقابل اعتمادی مثل «ایدن هوینز» دارد.